�به زودی . به زودی . به زودی . به زودی . این به زودی کی خواهد بود ؟ چه کلمه هراس انگیزی است این به زودی . به زودی ممکن است یک ثانیه دیگر باشد . به زودی می تواند یک سال طول بکشد . به زودی کلمه ای است هراس انگیز . این به زودی آینده را در هم می فشارد ، آن را کوچک می کند و دیگر هیچ چیز مطمئنی در کار نخواهد بود . هر چه هست دودلی و تزلزل مطلق خواهد بود . به زودی هیچ نیست و به زودی چه بسا چیزهایی است . به زودی همه چیز است . به زودی مرگ است ...!
قطار به موقع رسید | هاینریش بل
برای یه آگهی رفتم و با طرف حرف زدم!
اسمش یادم رفته:| بزار بگیم "کَی"!
تو آگهیش نوشته بود به یه نفر برای همکاری توی پرورش قارچ نیاز داره "هم آموزش ببینید و هم درآمد کسب کنید!"
حالا شرایطش:
روزی یه بار باید برم و به پرورشگاه سر بزنم و دما و رطوبت رو چک کنم،هرچندروز یه بارم طوری که من برداشت کردم باید دو سه ساعتی بمونم برای برداشت محصول!
درآمد:
طرف می گفت 15 درصد بهم.میده،ما حساب کردیم شد به عبارتی بیست تا سی تومن درماه!
توضیحات اضافه:
"کی" پسره!
سمین میگه آموزشی هم درکار نخواهد بود و طرف فقط یه کارگر می خواد:(
این روزا خیلی احساس بیهودگی می کنم و این کاره میتونه تاثیر خیلی عالی ای توی روحیه ام بزاره!
حالا،
به نظرتون چیکار کنم؟حقوقش واقعا کمه، از طرفی نمی دونم می تونم مسئولیتشو قبول کنم یا نه،یعنی اگه مثلا فقط واسه تجربه و اینا برم،بعد یه هفته زده نشم ازش و اینا
به نظرتون برم یا نه؟
دوشنبه
دوم آذرماه نودوچهار
~ می خواستم از تمیزی حمام های آن بلوک دفاع کرده باشم،گفتم "نه بابا،وقتی من حمام بودم داشتند حمام هارا می شستند...کی بود؟!...یکشنبه بود به گمانم!"و بعد با خود فکرکرده بودم مگر امروز چند شنبه است؟صدایی گفته بود دوشنبه!این دو روز چطور گذشته که یکشنبه اینقدر دور به نظر می رسد؟
~ "روی ماه خداوند را ببوس" تمام شد!آنقدر ناگهانی.که فکر.کردم کتاب ناقص است!یعنی در همین حد ها! فکر می کنم کتاب اصلا داستانی را روایت نمی کرد،صرفا توصیف چند روز از روزهای کسی بود،جالب بود، حس و حال خوبی داشت،فضاسازی عالی،ولی من خیلی این نوع نوشتن را دوست ندارم:-D الآن دارم "سال بلوا" را می خوانم!خیلی مانده تا نظر دهی در مورد داستان ولی نگارشش و اینکه یک "تعلیق" خاصی همه جای داستان هست را دوست دارم :) این.روز ها تب کتاب دارم! چندین.و چند کتاب ردیف کرده ام پشت سر هم برای خواندن!ببینم.می توانم خواندن را عادت کنم.برای خودم یا نه:)
~ داستان خیلی تکراری بود،درست!ولی روایتش عالی بود...عالی...بخصوص من قسمتی را که درکنار گذر سالها پیشرفت تکنولوژی راهم کم کم نشان می داد دوست داشتم:) فیلم خوبی بود همه چیز سرجای خودش بود،چیزی را که می خواست بگوید گفت و تمام!نه کمتر نه بیشتر!ببینید "one day" را!
پ.ن:ناگفته نماند شاید درصد "ناچیزی" از این خوش آمدن برگردد به اینکه من عاشق بازیگر نقش اول مردش هستم:دی البته درصدش خیلی کم است و در کیفیت فیلم اثر نمی گذارد!خیالتان تخت;-)
~ میانترم الکترونیک هم که لغو شده به 23 ام منتقل شد!باید آماده شوم برای مخابرات هفته ی بعد!خدا به خیر کند...