308:مثل زمزمه ی یه آهنگ وقت آشپزی

پنجشنبه
12آذر 94

تمام مدتی که جلوی سینک ظرف شویی بودم و داشتم ظرف می شستم،عین احمقا لبخند می.زدم...چرا؟شاید به خاطر اولین برف امسال بود که پشت پنجره ی آشپزخونه، دونه دونه به.زمین.می.خورد،یا هوای تازه و خنکش که با وجود برف سرد نبود...این احتمالم هست که به خاطر افکار منحرف و خیالای عجیب غریبم بوده باشه!
یا شایدم خوشی ژله ی دیروز بود که هنوز تو تنم مونده بود و خودشو رو لبام نشون.میداد...اولین بار بود ژله درست می.کردم...ژله ی شاتوت:) چه رنگی... وای...
یا حتی از رمان "سال بلوا" که عالی بود...عالی:)
خلاصه که با یه لبخند پهن صورتم، نیم ساعت تمام اونجا داشتم با ناز و ادا ظرف می شستم و اعصاب بغلی رو که منتظر بود سینک خالی شه، خراب می کردم...حس خوبی بود...از اون حسآ که هرچند وقت یه بار سراغت میاد...ازاونا که هیچی نمی تونه خرابش کنه...همونا که میشه بهشون گفت "ناب"... حسی شبیه خوشبختی...
عجیب نیست؟سالها بعد حسرت حسی رو بخوری که یه روزظهر،موقع شستن ظرفها بهت دست داده؟!...اه...دنیا جای عجیبیه تاواریش...عجیب...

307:به زودی...

�به زودی . به زودی . به زودی . به زودی . این به زودی کی خواهد بود ؟ چه کلمه هراس انگیزی است این به زودی . به زودی ممکن است یک ثانیه دیگر باشد . به زودی می تواند یک سال طول بکشد . به زودی کلمه ای است هراس انگیز . این به زودی آینده را در هم می فشارد ، آن را کوچک می کند و دیگر هیچ چیز مطمئنی در کار نخواهد بود . هر چه هست دودلی و تزلزل مطلق خواهد بود . به زودی هیچ نیست و به زودی چه بسا چیزهایی است . به زودی همه چیز است . به زودی مرگ است ...!



قطار به موقع رسید | هاینریش بل

نیاز به مشورت فوری!

برای یه آگهی رفتم و با طرف حرف زدم!

اسمش یادم رفته:| بزار بگیم "کَی"!

تو آگهیش نوشته بود به یه نفر برای همکاری توی پرورش قارچ نیاز داره "هم آموزش ببینید و هم درآمد کسب کنید!"

حالا شرایطش:

روزی یه بار باید برم و به پرورشگاه سر بزنم و دما و رطوبت رو چک کنم،هرچندروز یه بارم طوری که من برداشت کردم باید دو سه ساعتی بمونم برای برداشت محصول!

درآمد:

طرف می گفت 15 درصد بهم.میده،ما حساب کردیم شد به عبارتی بیست تا سی تومن درماه!

توضیحات اضافه:

"کی" پسره!

سمین میگه آموزشی هم درکار نخواهد بود و طرف فقط یه کارگر می خواد:(

این روزا خیلی احساس بیهودگی می کنم و این کاره میتونه تاثیر خیلی عالی ای توی روحیه ام بزاره!


حالا،

به نظرتون چیکار کنم؟حقوقش واقعا کمه، از طرفی نمی دونم می تونم مسئولیتشو قبول کنم یا نه،یعنی اگه مثلا فقط واسه تجربه و اینا برم،بعد یه هفته زده نشم ازش و اینا

به نظرتون برم یا نه؟

305:چرا!

سه شنبه 
سوم آذرماه نودوچهار

~ چرا؟
چرا سوالیه که خیلی وقتا جوابش دردناک و آزاردهنده اس؛خیلی وقتا آرزو می.کنی کاش نپرسیده بودی و خیلی وقتا از پرسیدنش شونه خالی می کنی:
چرا؟چرا من؟چرا تو؟چرا رفتی؟چرا عاشق شدم؟چرا فلانی مرد؟چرا به دنیا اومدم؟چرا زمین.گرده؟چرا اسیلسکوپ موج و با نویز نشون میده؟چرا نمی تونم آزمایشای اندازه گیری رو درست انجام بدم؟چرا؟چرا؟چراااااا؟؟؟؟
... چرا سوالیه که خیلی وقتا دلمون نمی خواد بپرسیم ولی همیشه باید پرسیده بشه...همیشه!

304

دوشنبه

دوم آذرماه نودوچهار



~ می خواستم از تمیزی حمام های آن بلوک دفاع کرده باشم،گفتم "نه بابا،وقتی من حمام بودم داشتند حمام هارا می شستند...کی بود؟!...یکشنبه بود به گمانم!"و بعد با خود فکرکرده بودم مگر امروز چند شنبه است؟صدایی گفته بود دوشنبه!این دو روز چطور گذشته که یکشنبه اینقدر دور به نظر می رسد؟


~ "روی ماه خداوند را ببوس" تمام شد!آنقدر ناگهانی.که فکر.کردم کتاب ناقص است!یعنی در همین حد ها! فکر می کنم کتاب اصلا داستانی را روایت نمی کرد،صرفا توصیف چند روز از روزهای کسی بود،جالب بود، حس و حال خوبی داشت،فضاسازی عالی،ولی من خیلی این نوع نوشتن را دوست ندارم:-D الآن دارم "سال بلوا" را می خوانم!خیلی مانده تا نظر دهی در مورد داستان ولی نگارشش و اینکه یک "تعلیق" خاصی همه جای داستان هست را دوست دارم :) این.روز ها تب کتاب دارم! چندین.و چند کتاب ردیف کرده ام پشت سر هم برای خواندن!ببینم.می توانم خواندن را عادت کنم.برای خودم یا نه:)


~ داستان خیلی تکراری بود،درست!ولی روایتش عالی بود...عالی...بخصوص من قسمتی را که درکنار گذر سالها پیشرفت تکنولوژی راهم کم کم نشان می داد دوست داشتم:) فیلم خوبی بود همه چیز سرجای خودش بود،چیزی را که می خواست بگوید گفت و تمام!نه کمتر نه بیشتر!ببینید "one day" را!

پ.ن:ناگفته نماند شاید درصد "ناچیزی" از این خوش آمدن برگردد به اینکه من عاشق بازیگر نقش اول مردش هستم:دی البته درصدش خیلی کم است و در کیفیت فیلم اثر نمی گذارد!خیالتان تخت;-)


~ میانترم الکترونیک هم که لغو شده به 23 ام منتقل شد!باید آماده شوم برای مخابرات هفته ی بعد!خدا به خیر کند...