292:درست با همون لحنی که تو آهنگ می خونه...

Love is you


پ.ن:بشریت!بدان و آگاه. باش که درد ادامه یافتن تورو ما دختران می کشیم!دیشب ساعتای پنج و نیم بود که از خواب بیدار شدم،دل درد داشتم...تنها چیزی که آرومم کرد آهنگ اون فیلمه بود و اینکه کی میگه آرامش زبان می شناسه؟مگه نه اینکه از کل ترانه فقط اون سه جمله ای که انگلیسی بود رو فهمیدم؟

269

ناب



مثل بوی درختای کاج بعد بارون...

مثل حرارت یه شعاع نور تو چله ی زمستون،مثل تلاش احمقانه ات برای جمع کردن تمامت توی همون شعاع نور

مثل تلاش برای گرفتن دونه های برف،مثل آب شدن یه دونه ی برف سالم سر انگشتات...

ناب...

مثل حسی که این روزا دارم...

just one more time

"Just one more time"


فکر کن توی میدان نبرد باشی،زخمی...خسته...آماده ی افتادن...حریفت روبرو،چشم بدوزی به چشمهاش،چشم بدوزی به چشمهای خودت،انرژی نداشته ات را جمع کنی و با خودت بگویی "جاست وان مور تایم" و بزنی به دل حریف... 
تصور کن چند قدم مانده به قله زانو زده ای،به زانو درآمده ای...حتی نفس کشیدنت هم زجر است،نگاه می کنی،به قله نگاه می کنی،گذشته فیلم می شود جلوی چشمت؛آرزو، هدف می شود،نشانه می شود،حال می شود...نفس فرو خورده را بیرون میدهی و با خودت می گویی"جاست وان مور تایم"... 
تصور کن لب دره ای،کلی راه آمده ای،کلی زمین خورده ای،کلی زمینت زده اند،خسته و زخمی به سیاهی آرام توی دره زل زده ای،می خواهی بپری... باید بپری...ولی صدای یواشی توی وجودت نبض می گیرد"جاست وان مور تایم"...
..."جاست وان مور تایم" برای من همین حس است،باهمین کیفیت!همان آخرین امید،همان تلاش آخر،همان تیر توی تاریکی... نه!آخرین تیر!جالب اینجاست که این حس را فقط به همین عبارت دارم،با همین لحن،حتی فارسی اش هم این حس را زنده نمی کند،دقیقاباید همین باشد:
Just one more time