289


آن اول ها که ما به این خانه آمده بودیم،ماشین همسایه جلوی خانه بود،خانه ی ما پارکینگ ندارد!خب ماهم مجبور شدیم ماشینمان را بگذاریم جلوی خانه ی همسایه.بعدش هم که پدر خانه نبود و کسی طرف ماشین نرفت.دیروز پدر برگشت.امروز رفته بود و ماشین را آورده بود جلوی خانه خودمان.از صبح چند همسایه آمده بودند و پرسیده بودند که ماشین مال ماست یا نه؟ شب هم همسایه ی مذکور آمد و گفت ماشین را به عنوان دزدی به پلیس گزارش داده!گفت هجده روز است که ماشین جلچی خانه شان است و کسی طرفش نرفته،گفت این انسانیت نیست و مارا نمی بخشد و امیدوار است خدا هم مارا نبخشد و رفت! ما هم نشستیم حساب کردیم.راست می گفت!دقیقا هجده روز میشد که به این شهر و محله آمده بودیم.

هجده روز از روزی که نسشته بودیم به فکر که آب لوله خوردنی است یا نه گذشته بود.

شانزده روز از روزی که فهمیدیم کجا باید سوار ماشین شویم .

هفته ی پیش بود که اتوبوس هایی که از اینجا رد می شدند را کشف کردم!

ولی انگار سالها گذشته ...

همین دیگر...عادت عجب چیزی است...

نظرات 1 + ارسال نظر
لبخند ماه سه‌شنبه 17 مرداد 1396 ساعت 15:18 http://Www.niloofaraaneh.blogsky.com

ای کاش یکی اتون جابجاش،میکرد

کسی نبود اخه..

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.