سه شنبه
نوزدهم آبانماه نودوچهار
بهاری دیگر آمده است،
آری!
اما برای آن زمستان ها که گذشت
نامی نیست،
نامی نیست...
"شاملو"
+ نمی دونم چرا هرچی می دوم نمی رسم...گاهی با خودم میگم نکنه همش یه خیاله و من اصلا حرکت نمی کنم...نکنه وسط جاده ایستاده باشم،تنها...بی هدف....سرگردون...
دوشنبه
هجدهم ابان نودوچهار،احتمالا!
~ آزمایشگاه ماشین رو دوس دارم،حیف که چیزس ازش نمی فهمم:-D
~ من توی عمر بیست ساله ام،تاحالا نشده به یک مورد،حتی یک مورد، گوشی آیفون برخورد کنم،که زنگش پیشفرض نباشه:|اگه شما دیدین لطفا اطلاع رسانی کنید!
~ تاواریش!یادته دلم سفر می خواست،کانون گردشگری یه اردوی یک روزه به یکی از شهرستانای اطراف اینجا برگزار می کنه،البته سفرِ سفر که نیست ولی کاچی به از هیچی!البته الآن که دارم اینو می نویسم،به شدت داره بارون میاد و لحظه به لحظه احتمال رفتن به اردو.رو ضعیف و ضعیف تر می کنه:( بخشکی شانس!
~ چیز دیگه ای به ذهنم نمیاد،فعلا برم.بخوابم
گفتند چرا سنگ؟؟؟
گفتیم مگر در آن صبح غریب
اولین نقشها و کلمات را
اجداد بیابانگردمان
بر سنگ نتراشیدند ؟!!
مگر کافی نیست
که نانمان هنوز از زیر سنگ بیرون می آید
و ناممان شتابان می رود
که بر سنگ نوشته شود
سنگمان را کسی به سینه نزد
و سرمان تا به سنگ نخورد آدم نشدیم!
؞ عباس صفاری ؞