332

چندوقته از مریم خبر ندارم.دلم براش تنگ شده و نگرانشم.یکی از بدی های دوستای وبلاگی اینه که یهو غیب میشن و توام هیچ کاری نمی تونی بکنی جز اینکه منتظر بمونی و منتظر بمونی و بازم منتظر بمونی تا اینکه اَی روزی روزگاری اتفاقی، عمدی بازم همدیگه رو تو این کوچه های خلوت پیدا کنید...


~فکر کنم از این به بعد وقتی از کسی چیزی شنیدم،راست و مستقیم برم و از خودش بپرسم درموردش!


~ دیگه اینکه عاشق "ف" شدم:-D تا حالا نشده بود تو پنج دقیقه عاشق یه استاد بشم:)

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.