321

چهارشنبه

23 دی ماه 94


امروز صبح که داشتم می رفتم امتحان،به شدت احساس می کردم که سرجلسه از گشنگی میمیرم.منظورم به صورت اصطلاحی نیست بلکه فکرمی کردم واقعا از گشنگی میمیرم!

ولی نگران نباشین،چون نوشتنم نشان از اشتباه بودن حسم داره:-D جالب اینجاست که ساعت دوهم امتحان الکترونیک داشتم و چون دقیقا بعد نهار رفتم سر جلسه،احساس می کردم الآنه که کل وجودمو بالا بیارم:-/ ولی خب،این احساسم هم خیلی درست نبود:-D خلاصه که اومدم بگم زنده و سلامتم:) اینجا کتابخونه ی مرکزی دانشگاهه و دوتا دختر میز بقلی به شدت رو مخ ان.یعنی از وقتی که اینجا نشستم دارن یه ریز باهم حرف می زنن،هریه ربع نیم ساعتم به عنوان پیام بازرگانی یه خورده درس می خونن:|

همین دیگه

تا درودی دیگر بدرود:-D

نظرات 1 + ارسال نظر
دم نوش جمعه 25 دی 1394 ساعت 20:00

همیشه سالم و سرزنده باشی
بیا "بغل "دوستت :)

قربوووووونت دوست جونی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.