282:از دست ها...

از دل و دیده، گرامی تر هم آیا هست؟

دست،

آری، ز دل و دیده گرامی تر : دست!

زین همه گوهر پیدا و نهان در تن و جان،

بی گمان دست گران قدرتر است.

هرچه حاصل کنی از دنیا، دستاوردست!

هرچه اسباب جهان باشد، در روی زمین،

دست دارد همه را زیر نگین!

سلطنت را که شنیدست چنین؟!

شرف دست همین بس که نوشتن با اوست!

خوش ترین مایه ی دلبستگی من با اوست.

در فروبسته ترین دشواری، در گرانبارترین نومیدی،

بارها بر سر خود بانگ زدم: هیچت ار نیست مخور خون جگر،

دست که هست!

بیستون را یاد آور، دستهایت را بسپار به کار،

کوه را چون پرِ کاه از سر راهت بردار!

وه چه نیروی شگفت انگیزیست،

دست هایی که به هم پیوسته ست!

به یقین، هرکه به هر جای در آید از پای

دست هایش بسته ست!

دست در دست کسی،

یعنی: پیوند دو جان!

دست در دست کسی،

یعنی: پیمان دو عشق!

دست در دست کسی داری اگر،

دانی، دست، 

چه سخن ها که بیان می کند از دوست به دوست،

لحظه ای چند که از دست طبیب،

گرمی مهر به پیشانی بیمار رسد،

نوشداروی شفابخش تر از داروی اوست!

چون به رقص آیی و سرمست برافشانی دست،

پرچم شادی و شوق است که افراشته ای!

لشکر غم خورد از پرچم دست تو شکست!

دست، گنجینه ی مهر و هنر است:

خواه بر پرده ی ساز، 

خواه در گردن دوست، 

خواه بر چهره ی نقش،

خواه بر دنده ی چرخ،

خواه بر دسته ی داس، 

خواه در یاری نابینایی

خواه در ساختن فردایی!

آنچه آتش به دلم می زند، اینک، هردم سرنوشت بشرست،

داده با تلخی غمهای دگر دست به هم!

بار این درد و دریغ است که ما،

تیرهامان به هدف نیک رسیدست،ولی

دست هامان، نرسیدست به هم!!!


فریدون مشیری

...


دست ها...تاواریش!دست ها...

باورت نمیشود که دست ها چقدر توی زندگی ما نقش دارند...وقتی اولین بار کسی دست مارا می گیرد برای برداشتن اولین قدم هامان،وقتی زمین می خوریم و دستی مارا از زمین بلند می کند،وقتی خودمان دستمان را به زانو می زنیم و بلند می شویم......وقتی با کسی دست دوستی می دهیم...وقتی دستی، دستمان را رها می کند...وقتی دست می کشیم به زبری دست پدر...مادر...

...وقتی اولین بار دست معشوق را در دست می گیریم... راستی چرا ما عاشق دست ها نمی شویم؟! چرا جای چشم و ابرو و چهره و لباس به دست های هم نگاه نمی کنیم؟اعتماد به دستی که روز باران چتر می شود روی سرمان راحت تر نیست تا چشمی که عمق نگاهش پیدا نیست؟!

چرا وقتی می گویم "امروز عاشق دست های کسی شدم"سمین نمیفهمد که عاشق دست های کسی شدم؟

چرا دست ها این همه غریب اند؟

دلم برای دست ها میسوزد...کسی پیدا نمی شود که دست ها را بفهمد!

نظرات 1 + ارسال نظر
دم نوش جمعه 1 آبان 1394 ساعت 23:54

من عاشق دستم نگار
این شعر رو توی بلاگ گذاشته بودم
امان از دست! امان!

امان از دست...
آدمایی که عاشق دستن آدمای جالبی ان

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.