280:خیاط زندگی

پنجشنبه

21.7.94



تاواریش عزیزم!

فکر می کنم میشه آدم هارو تو زندگی به یه "خیاط" تشبیه کرد!هرکس خیاط زندگی خودشه!حالا بعضیا میرن،می گردن یه مدلی که می خوان رو پیدا می کنن،به دقت الگوشو رسم می کنن،کارهای برش و دوخت و.با صبر و حوصله انجام میدن و نتیجه میشه همون چیزی که می خواستن؛بعضیا اما الگورو پیدا می کنن ولی دقت لازمو موقع انتخاب پارچه و دوختش به خرج نمیدن،پس چیزی که آخرش براشون میمونه با چیزی که می خواستن کلی فرق داره!

بعضیا اما بدون هیچ فکر و ایده ی قبلی،با قیچی می افتن به جون پارچه شاید یه چیزی ازش درآد!

من؟

من اصولا از اون نوعی ام که برای یه دکمه،یه لباس کامل می دوزم،آخر سرشم دکمه رو گم می کنم:|

مثلا همین اول ترمی به خاطر هم گروه شدن با سمین،کارگاه جوشکاری رو با گروه اونا برداشتم،کارگاه رو دو گروه کردن و الان من باید به خاطر کلاس شبکه،ساعت کارگاهمو عوض کنم و برم به گروه دوم،که هیچ کس رو اونجا نمی شناسم!

حالا این یه مثال بسیار ساده بود!کارهای از این دستم خیلی زیاده!

نظرات 2 + ارسال نظر
دم نوش یکشنبه 26 مهر 1394 ساعت 00:16

من چیز زیادی از معیار های قلم خوب و بد نمیدونم. عقلی نیست، دلیه
اما خوب متوجه میشم که چقدر از اون اولا که اشنا شدیم تا حالا بهتر مینویسی
همینجوری بری یه محمود دولت آبادی ای، یه عباس معروفی ای چیزی میشی برا خودت :)

مرسیییییی:))))
وای این تعریفت خیلی چسبید
نویسنده شدن جزو برنامه هام نیست ولی چون "خوب"های زیادی می خونم،دلم می خواد خوب بنویسم:)

دم نوش یکشنبه 26 مهر 1394 ساعت 00:12

به خاطر دکمه لباس کامل میدوزی! بعدشم دکمه رو گم میکنی!
عالی بود گچ رنگی
الان که فکر میکنم میبینم منم خیلی از این کارا کردم، مخصوصا قسمت گم کردن دکمه رو

اره، این گم کردنه واقعا رو اعصابه!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.