ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
سه شنبه
سی و یکم شهریور نودوچهار
از دیشب بگم اول...رفتم اتاق خدیجه اینا،سحرم اومده بود،تا سه صبح گفتیم و خندیدیم:))) واقعا یکی از بهترین شبای خابگاهم بود:) سر تعریف یه قضیه واقعا نفسم رفت اینقد خندیدم...خیلی وقت بود به این شدت نخندیده بودم،عالی بود:)سحر واقعا خوش صحبته:)
سر ظهری ام رفتم مدارک وامو تحویل دادم،تا یه ماه اینا احتمالا میریزن به حساب،خیلی هم خوبه:)
بعدشم با خدیجه رفتیم سینما!سرانجام!!!فیلم محمد رسول الله بود!خب جالب که بود ولی در حد هزینه ای که کرده بودن به دلم ننشست!شهرک سینمایی سه ملیاردی و هشت سال طول کشیدن پروژه و... (ک خدیجه می گفت البته،شخصا فقط می دونستم یه همچین فیلمی هم هست)خلاصه که جالب بود:)
به خودم قول دادم دو الی سه هفته یه بار تنهایی ام شده برم سینما:) اصن وامه رو دادن میرم!تنهایی ام میرم!لطفا تا اون موقع یه فیلم خوب بیاد:دی
دیگه اینکه... هیچی دیگه الآن خسته و.کوفته نشستم رو تختم، می خوام بخوابم،شامم ندارم،بهارم دیدم اومدنی،باهم حرف زدیم،الآنم رفته چایی بیاره برام:دی،تا میاد خوابم نبره صلوات :دی
هااان!راستی یه نیم تنه ام خریدم:) خیلی باحاله دوسش دارم،ده تومن بود ولی تخفیف خورده بود شد شیش:)
الآن خیلی ذوق دارم ولی به همون نسبت پول ندارم:| که البته با توجه به صحبتای روانشناسی می خوام از این به بعد از بی پولی ننالم و.برا خودم خرج.کنم و کودک درونمو عقده ای بار نیارم!
پ.ن:امروز سی و یکم بود راستی...تابستونم تموم شد واقعا...