پیش نوشت:درهم برهم:-D
لیلا به ناخن هایش نگاه می کند:"اصلا از ته ته کوتاشون می کنم:/"
"خب عزیز من وقتی حتی به روزم نمی زاری نفس بکشن می خوای چطور باشن؟صد بار گفتم حداقل آخر هفته ها لاکتو پاک کن!"
ناخن گیر به دست،به ناخن هاش نگاه می کنه
یاد حرف سمیرا می افتم:یه دختر وقتی یه ناخنش می کشنه نه تا ناخن دیگه شو به.خاطر اون یه دونه کوتاه می کنه،ببین اگه دلش بشکنه چیکار می کنه..."
لبخند کجی گوشه ی لبم ظاهر میشه:هیچ چی...
صدای استاد تو ذهنم.میاد:زن امروز حتی نمی تونه از لاک دستش به خاطر نماز بگذره،چنین زنی نمی تونه به مرحله ی عرفان برسه!"
سمین و ش سر این موضوع دارن با استاد بحث می کنن؛استاد حرف هیچ کس و قبول نمی کنه!زن نمی تونه به مرحله ی عرفان برسه،تمام!
لیلا هنوز دو دله
"استاد میگه:سوهان دو عاج برای آهن و فولاد سخت استفاده میشه،مثل همین سوهانایی که برای ناخوناتون استفاده می کنین!ماریا می پرسه:یعنی ناخن ما از فولاد سخت تره؟
استاد می خنده...دیگه دیگه"
اوووف...این همه درگیری سر ده تا ناخن؟!
لیلا میگه:کوتاشون نمی کنم!!!
لبخند می زنم
تعجب نمی کنم اگه یه زمان سر همین ده تا ناخن جنگی شروع شده باشه...
جمعه
13 آذرماه 94
"منو از یاد نبر،من خیلی غریبم..."
...
سال بلوا عالی بود...معلق بودنشو دوس داشتم... اندوهی که تو کل داستان بود...عین یه شهر مه گرفته بود؛یه شهر سرد تاریک که آدم با قدم زدن تو کوچه هاش غمگین میشه...یه شهر که قدم به قدم می شناسیش...آروم آروم مه کنار میره و حقیقتشو بهت نشون میده!
آمیختگیش با افسانه ها رو دوس دارم...
و اون جمله!جمله ای که نوشا آخر کتاب به اون بچه میگه...غریبه!...امشب من دقیقا رنگ این جمله ام...غریب...غریب...غریب...
�به زودی . به زودی . به زودی . به زودی . این به زودی کی خواهد بود ؟ چه کلمه هراس انگیزی است این به زودی . به زودی ممکن است یک ثانیه دیگر باشد . به زودی می تواند یک سال طول بکشد . به زودی کلمه ای است هراس انگیز . این به زودی آینده را در هم می فشارد ، آن را کوچک می کند و دیگر هیچ چیز مطمئنی در کار نخواهد بود . هر چه هست دودلی و تزلزل مطلق خواهد بود . به زودی هیچ نیست و به زودی چه بسا چیزهایی است . به زودی همه چیز است . به زودی مرگ است ...!
قطار به موقع رسید | هاینریش بل
برای یه آگهی رفتم و با طرف حرف زدم!
اسمش یادم رفته:| بزار بگیم "کَی"!
تو آگهیش نوشته بود به یه نفر برای همکاری توی پرورش قارچ نیاز داره "هم آموزش ببینید و هم درآمد کسب کنید!"
حالا شرایطش:
روزی یه بار باید برم و به پرورشگاه سر بزنم و دما و رطوبت رو چک کنم،هرچندروز یه بارم طوری که من برداشت کردم باید دو سه ساعتی بمونم برای برداشت محصول!
درآمد:
طرف می گفت 15 درصد بهم.میده،ما حساب کردیم شد به عبارتی بیست تا سی تومن درماه!
توضیحات اضافه:
"کی" پسره!
سمین میگه آموزشی هم درکار نخواهد بود و طرف فقط یه کارگر می خواد:(
این روزا خیلی احساس بیهودگی می کنم و این کاره میتونه تاثیر خیلی عالی ای توی روحیه ام بزاره!
حالا،
به نظرتون چیکار کنم؟حقوقش واقعا کمه، از طرفی نمی دونم می تونم مسئولیتشو قبول کنم یا نه،یعنی اگه مثلا فقط واسه تجربه و اینا برم،بعد یه هفته زده نشم ازش و اینا
به نظرتون برم یا نه؟