ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
سه شنبه
نوزدهم آبانماه نودوچهار
بهاری دیگر آمده است،
آری!
اما برای آن زمستان ها که گذشت
نامی نیست،
نامی نیست...
"شاملو"
+ نمی دونم چرا هرچی می دوم نمی رسم...گاهی با خودم میگم نکنه همش یه خیاله و من اصلا حرکت نمی کنم...نکنه وسط جاده ایستاده باشم،تنها...بی هدف....سرگردون...
اوهوم
اولا که شعرش خیلی قشنگه، آفرین به انتخابت
بعدشم که، شان راست میگه تو تنها نیستی
اما این حس منو هم جلو نمیبره
اوهوم،شعرش خودمم درگیر کرد،خیلی خوبه خیلییییی
اره، فقط یادآوری می کنه که بی حرکت موندم!
این حس رو فقط تو نداری ... همه آدما اینو تجربه می کنن. این خوبه. جلو می بردت. همین که حس می کنی حرکت نمی کنی باعث میشه بخوای حرکت کنی. پس خوبه. باهاش برو جلو.
هممممم...اره خوبه،ولی مشکل اینه که حس می کنم نمی تونم باهاش حرکت کنم...آزاردهنده اس...