ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
پنجشنبه
سی ام مهرماه نودوچهار
هر بار همین اتفاق می افته و من هیچ وقت درس عبرت نمی گیرم!
موضوع اینه که یه یادداشت طویل نوشته بودم در باب بوکمارک های مرورگرم!بعدش چون اون یادداشت "دست ها" رو هم نوشته بودم توی یه مسیج دیگه،اولی پاک شده!نمی دونم چرا اینطوری میشه انگار که دوتا پیام طولانی رو با هم نگه نمی داره :|
خلاصه که حوصله ندارم از نو بنویسمش!
چند بار به سرم زد که از این برنامه های مخصوص یادداشت و خاطرات دانلود کنم ولی فک نکنم راحتی پیام رسانمو داشته باشن.
این از این!
مقاومتم در برابر نخریدن شکر و درست کردن مربای سیب و یادته؟؟
شکست خورد:|
سر ظهر رفتم شکر گرفتم،از ساعت هشت شبم مشغول درست کردن مربای سیبم!تازه چون اولین بار بود نصف سیبارو آماده کردم ولی از اونجایی که به نظر میاد خوب شده،بقیه اشم می خوام فردا درست کنم:-D
هی... تاواریش!
نیش بازمو نبین خیلی ناراحتم که نمی تونم جلوی خودمو بگیرم که از این دیوونه بازیا درنیارم:( اخه یکی نیست بگه تو رو چه به مربای سیب؟بشین الکترونیکتو بخون:/ ولی دریغ که ندای مربای سیب قوی تر از الکترونیک بود...الآنم همون ندا داره میگه بی خیال خوندن زبان بشم و برم بخوابم!ولی کور خونده!ایندفعه دیگه شکست نمی خورم...جنگ جنگ تا پیروزی...
خیلی قشنگ مینویسی بانو.....از نگارشت خیلی خوشم اومده
مرسی :)
اینقد خنگه ینی؟!:|
بیخیال زبان و الکترونیک، مربای سیبو عشق است